مطمئن بودم که ماهِ این زمین نیست.این یکی هزار بار محصور کنندهتر بود.حتی نمیتوانستم چشمانم را از آن بردارم.
تقویم را دوست دارم...
پر از بهانه است
می دانی؟
هر روزش شروعیست برای دیدنت
به هر بهانه ای.
اما وای به حال روزی که
تو در آن نباشی!
عقربه ثانیه شمار شکنجه می کند مرا
لعنتی تمام می کند مرا !
و دوباره...
شروع می شوم
با نور خورشیدی که از قرص ماه چشمانت
منعکس می شود.
#هونام
می بینمت از گوشه ی تاریک چشمانم
من بدنبال عاشقی فارغ از دلیل و برهانم
ببین که چگونه دلت کعبه ی دیدگانم شد
دو سه روزی از بر طواف کعبه مهمانم
دیوانه می کند این دل را قرص ماه چشمانت
قصه از لابه لای موهایت شاعرانه میخوانم
مرا از برای نوشیدن لعل لبت متهم مکن
در این حادثه تقصیر برگردن تقدیر میدانم
چ بگویم ز پیچش و قوس کمان ابرویت
که تبرها میزند به ریشه ی سست ایمانم
--------------------------------------------------
پ.ن:میدونم از نظر وزن خیلی مشکل داره به بزرگی خودتون ببخشید:)
سعی میکنم دفعات بعد جبران کنم:)
هیس...
با دقت گوش کن.میشنوی؟
صدای قلبم است.به گمانم هوایت را کرده که اینگونه فریاد میزند.
خاطراتم را مرور میکنم...به یاد میآورم که میگفتی عوض خواهم شد و فراموشت میکنم؛
سالها گذشت اما من همانی هستم که در پس دیوار خاطراتش به دام افتاده بود.
میخندم.به دنیا میخندم که چگونه در تقلای شکست من است،
دریغ از اینکه نمیداند هر بار بر زمین میافتم با اراده و قدرت بیشتری بر میخیزم.
نمیداند من برای رسیدن به خواستههایم زندگی میکنم!
گمان میکردی که همه چیز به راحتی تمام خواهد شد،
ولی به خیالت هم نمیرسید که در خیال من اسیر شدهای!
.: Weblog Themes By Pichak :.