علاقهمندي ها
+
هر بار خواستم تحويلش نگيرم که به من وابسته نشود و من هم به او ... نشد که نشد ... اين معرفت را دارد که بيايد، آن هم سر زده! مي آيد مي نشيند کنار من ... يواشکي...مثلا مي خواهد غافلگيرم کند . مي آيد مي نشيند کنار من و من مي روم برايش چاي مي ريزم.

هما بانو
03/10/11

غزل صداقت
با دوتا استکان چاي بر مي گردم و مي نشينم کنار او. هي تعارف مي کنم و هي او نمي خورد. هي او نمي خورد و من مي خندم به اين شيطنت هايش. برايم کتاب مي خواند. برايم قصه مي گويد. مي خنداندم و من ميان ِ اين خنده ها خيلي يهويي مي زنم زير گريه.
غزل صداقت
قبل تر ها خجالت مي کشم براي او درد و دل کنم... اما از يک زماني به بعد شد سنگ ِ صبورم. شد مرهم. شد همدم ِ تنهايي هايم....از همان زمان به بعد بود که هي برايش مي گفتم و مي گفتم و مي گويم. بدون ِ هيچ حرفي تنها گوش مي دهد.
غزل صداقت
بله..
سعيد عبدلي
@};-
5 فرد دیگر
39 فرد دیگر
+
*پيروزي پرسپوليس بر استقلال به طرفداران سرخ پوش مبارک باد* :)



شبگرد تنهايي
03/7/9
+
[تلگرام]
سلاممم
چه بر سر مجله پارسي اومده
حدود 95 هزار پست بررسي نشده هس
من به 90 هزار رسوندم ولي با اين بسته هاي گرون نت نتونستم بيشتر بررسي کنم
فک کنم راحت 5 گيگ بخاد خخخخ حالا فعلا علي الحساب بيايد اينستاگرام خخخ
@sahar_bannoo89

کفش هاي مکاشفه
00/7/12
4 فرد دیگر
24 فرد دیگر
+
[تلگرام]
+
هوا دلگيره مثل من
تو چشماش ردّ ِ غم داره
تو چشماي منم بارون
گل شبنم رو مي کاره
اونم مثلِ خودم خسته ست
از اين دنياي توخالي
از آدمـ ـها که لبريزن
از احساساتِ پوشالي
تو گوشم چاوشي داره
ميخونه از #مريض_حالي
غمي سنگين نشسته تو
صداش... انگاري چند سالي
خداجونم حواست هست
بگير دستامو تو دستات
خودت حالم رو مي دوني
بذار آروم بشم باهات...
م. سعيدي
صديقه اژه اي
98/2/3

تك انديش
98/1/15
+
دلتنـگـي پيـچـيـده نيــسـت !!!
.
يــک دل ..
يــک آسـمـان ..
يــک بـغــض ..
و
آرزوهــاي تـرک خـورده
" بـه هــميــن سـادگــي "

Miss fatima
97/9/24
3 فرد دیگر
20 فرد دیگر
+
خروش موج با من مي کند نجوا:
_که هر کس دل به دريا زد رهايي يافت
.
.
فريدون مشيري

Miss fatima
97/6/22
+
خوش تر اَز نقش توام نيست در آيينـه ي چشـم
چشـم بد دور، زهي نقش و زهي نقش پسنـد
.
*هوشنگ ابتهاج*
نسل چهارم☆
96/10/13
+
تـو *ثريـايِ* منـي آمدنت شيريـن است... *: )*
.
*مرتضي شاکري*

انديشه نگار
97/2/31
+
*شـازده کـوچـولـو...(3)*
*روبـاه:* جُـز بـا *چِشـمِ* دِل نِمـي تـَوان *خـوب* ديـد.
آن چـه *اَصـل* اَسـت اَز *ديـده* پِنهـان اَسـت.
*اَرزشِ* گُـلِ تـو بـه *قـَدرِ*عُمـري اَسـت کـه
بـه پـايـَش *صـَرف* کـَرده اي.

انديشه نگار
97/2/31
+
*اَز* نگـاهَـت *مثلِ* *-* نُسخـه پـزشـک *-*
*چيـزي* نمـي شـود *خـوانـد*!
.
*اَمـا* چشمهـايـت
*دوايِ* دردِ *مـَن* اَسـت*...!*

*ترخون بانو*
97/2/30
+
[تلگرام]
يک توصيه به مجردون و تازه عروس ها
سلام .. من عليرضا عباسي هستم .. بتازگي سي سالگي را سپري کردم و الان صاحب يک زندگي خوب از نظر اجتماعي و از منظر مالي يک زندگي متوسط و شايد رو به پايين را دارا ميباشم ... باتوجه به اينکه در 27 سالگي ازدواج کردم دوران نامزدي کوتاهي داشتم که اين يک حسن بود .. و بلافاصله باران هم مهمان ماشد .. خيلي اطرافيان ما نگران بودند که درآمد عليرضا کم هست ولي خواست خدا بود. بعد ازدواج و مخصوصا باران بکلي اوضاع تغيير کرد مغازه ام را بواسطه يکنفر که از تلگرام پيدا کردم بزرگتر کردم يعني او به ما جنس داد تا بفروشيم و بعد به او پس بدهيم و بالطبع مشتري ها بيشتر شد و املاک پدرم را در دست گرفتم چون پدر حوصله اين کار را نداشت و شروع کردم به معاملات و رهن و اجاره ..اوايل خيلي سخت بود کسي به من اعتمادي نميکرد کم کم تجربه ام بالا رفت و مشتري هايم بيشتر شد و حتي مشتري هاي پدرم هم پيش من مي آمدند را بچنگ گرفتم .. من جوانترين مشاور املاک در شهرم بودم و کمتر به من اعتماد ميکردند اما نا اميد نشدم و هر روز ساعت ها با خريدار ها و فروشنده ها صحبت ميکردم چانه ميزدم البته اعتبار پدرم هم دخيل بود تا اينکه يک کانال تلگرام درست کرديم و تمامي کالاهاي شهرستان را آنجا ميفروختيم .. تا کانال به مرز 3000 نفر رسيد و ما شهره شهر شديم و براي تمامي خريد و فروشها بما مراجعه ميکردند .. من هم استفاده ميکردم هر کالايي که قينتش خوب بود را خودم ميخريدم و تمامي خانه هايي که داشتم را از طريق کانال بسرعت اجاره ميدادم. تا اينکه يک زمين 700 ميليوني را از طريق تلگرام و با چندين هفته تماس و پيگيري فروختم و اين در شهر سرو صدا کرد و خيلي ها گفتند املاک مجازي عباسي ديگر نميگذارد ما خريدو فروش کنيم. من در طول 1 ماه به اندازه 2 سال کاري بنگاه پدرم پول درآوردم و اينها نه بخاطر سعي و تلاش و خوش شانسي من بود فقط بخاطر برکتي بود که خداوند به زندگي ما داده بود
گاهي از دوستانم ميشنوم که ازدواج زوده .. بچه زوده .. بذار يکم دست و بالمون باز شه يا خونه بخريم يا ماشين بخريم
اينها همه بهانه هست .. بايد به خدا توکل کرد مطمئنا روزي دست اوست او ميداند که چه ميکند و به چه کسي روزي بيشتر و چه کسي روزي کمتري بدهد و در آخر اينکه پول هيچ ارزشي ندارد بهاي انسانها به اعتبار آنهاست به جايگاه اجتماعي که براي خود ميسازند نه حساب هاي بانکي
موفق و مويد باشيد ... ايام بکام
*آذرخش*
97/2/10

9 فرد دیگر
38 فرد دیگر